Tuesday, December 29, 2009

هایکویی برای آن شبها

دانه های برف روی شیشه
یک فنجان قهوه ی گرم
آرامش فکر دیدنت ، فردا صبح

2 comments:

  1. سهراب:
    چه قدر حس درون اين متن (عصيان)برايم آشناست. فكر مي كنم آنقدر شبيه اين متن هستم كه دارم به همزاد خودم نگاه مي كنم و بعد مي پرسم يعني منم يكي از اينام؟! يكي از اين متنها؟!

    سيستم دانشگاه را تازه دارم تجربه مي كنم. و هنوز او غالب است و من به شدت مغلوب. مثل يك خميري شده ام كه به راحتي ذهن وقت و تن ِ مرا به بازي ِ خودش گرفته است.

    sohrabrezvani.blogfa.com

    ReplyDelete
  2. یک جورهای خوبی است. کل وبلاگ را می گویم

    ReplyDelete